جدول جو
جدول جو

معنی بنچه بند - جستجوی لغت در جدول جو

بنچه بند
(بُ چَ / چِ بَ)
پیشانی بند، بزبان ماوراءالنهر. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پنچه بند
تصویر پنچه بند
پیشانی بند، پارچه ای که زنان پیش سر می بندند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بره بند
تصویر بره بند
کسی که گوسفند یا قوچ جنگی بر آخور ببندد و پروار کند، کنایه از کسی که در کاری زبردستی و مهارت دارد، ماهر، زبردست، برای مثال چو گرگت دراند گزند سخن / نباشی اگر بره بند سخن (ظهوری - لغتنامه - بره بند)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوچه بند
تصویر کوچه بند
در، سد یا بندی که در سر کوچه می ساختند، برای مثال سیلاب را ملاحظه از کوچه بند نیست / زنهار پیش دیدۀ من آستین مگیر (صائب - لغت نامه - کوچه بند)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیضه بند
تصویر بیضه بند
کمربند مخصوصی که مبتلایان به فتق بیضه به کمر می بندند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باره بند
تصویر باره بند
جایی که در آن چهارپایان، به اسب را می بستند، اسطبل، طویله
فرهنگ فارسی عمید
(لَ گَ دَ / دِ)
آن که یا آنچه بره را بندد.
لغت نامه دهخدا
(رَ صَ اَ)
آنکه نیچه می سازد و نی پیچ درست می کند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ بَ)
کوچه ای که به هر دو سر آن دروازه بنا کرده باشند که به وقت اندیشۀ آفتی آنها را بند نمایند. (غیاث). بند کردن سر کوچه. (آنندراج). سد و بند سر کوچه. (فرهنگ فارسی معین) :
سیلاب را ملاحظه از کوچه بند نیست
زنهار پیش دیدۀ من آستین مگیر.
صائب (از آنندراج).
، نشان و علامت حد کوچه ها. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ بَ)
عصابه. (صحاح الفرس). عصابه که زنان بر پیشانی بندند. پیشانی بند. (برهان) ، بندپیچه. رشتۀ پیشانی بند. رشته ای که بدان پیچه به پیشانی بندند:
بپیچد دلم چون ز پیچه بتم
گشاید برغم دلم پیچه بند.
عسجدی
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ بَ)
بند پای جوارح طیور. بند پای باز و جز آن از مرغان شکاری. سباقاالبازی. تسمۀ خرد و نرم که به پای باز و نوع آن بندند و زنگوله بدان آویزند و نیز رسن درازی را که گاه تربیت باز ضرور است و بر آن استوار کنند، طناب خرد بدامن خیمه که به میخ کوفتۀ بر زمین بندند
لغت نامه دهخدا
(شِ بَ)
دهی است از دهات کوهسار، تابع هزارجریب در مازندران. (ترجمه سفرنامۀ مازندران رابینو ص 123)
لغت نامه دهخدا
(بَ / بِ ضَ / ضِ بَ)
فتق بند. خصیه بند. (یادداشت مؤلف). رجوع به فتق بند شود، شلوار مخصوصی که در موقع ورزشهای سخت برای جلوگیری از ضربات احتمالی بپا کنند. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ بَ)
جایی که اسب بندند و در عرف این زمان اصطبل و طویله راگویند و باربند مخفف بهاره بند نیز آمده. (انجمن آرا) (آنندراج). طویله و جای بستن اسب چه باره بمعنی اسب هم هست اکنون در تکلم باربند گویند. (فرهنگ نظام). رجوع به باربند شود. مخفف بهاره بند. (انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
(بُ چَ / چِ بَ)
عمل بخش کردن کار زراعت به دسته های کشاورز. تقسیم کار زارع در ده ها. تقسیم کردن عمل کشت قریه ای میان رعایای قریه. (یادداشت بخط مؤلف). تعیین میزان و تودیع عادلانۀ مالیات بین اعضای یک صنف. بنیچه بندی از وظایف کدخدا بود. (دایره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
(غَ رَ)
باغبان یا کارگری که زمینها را بباغچه ها بخش کرده مرز بندد. و رجوع به باغچه بندی و باغچه بندی کردن و باغچه شود
لغت نامه دهخدا
(پُ چَ / چِ بَ)
پنجه بند. پیشانی بند. عصابه
لغت نامه دهخدا
(پُ جَ بَ)
مرکّب از: پنجه، پیشانی + بند، پیشانی بند. به زبان ماوراءالنهری. عصابه ای باشد که زنان بر پیشانی بندند:
بپیچد دلم چون ز پنجه بتم
گشاید به رغم دلم پنجه بند.
عسجدی
لغت نامه دهخدا
سد و بند سر کوچه: سیلاب را ملاحظه از کوچه بند نیست زنهار پیش دیده من آستین مگیر، (صائب)، نشان و علامت حد کوچه ها
فرهنگ لغت هوشیار
عصابه که زنان بر پیشانی بندند پیشانی بند ، رشته ای که بدان پیچه را به پیشانی بندند پند پیچه: بپیچد دلم چون ز پیچه تبم گشاید برغم دلم پیچه بند. (عسجدی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پنجه بند
تصویر پنجه بند
عصابه ای که زنان بر پیشانی بندند پیشانی بند. پیشانی بند عصابه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باره بند
تصویر باره بند
جایی که در آن اسب را بندند طویله اصطبل
فرهنگ لغت هوشیار
خایه بند کمربندی که بهنگام فتق بیضه بر کمر بندند، شلوار مخصوصی که در موقع ورزش های سخت برای جلوگیری از ضربات احتمالی بپا کنند
فرهنگ لغت هوشیار
بند پای طیور بندی که با زنگوله بپای باز بندند برای تربیت کردن وی، طناب خیمه
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که گوسفند و قوچ جنگی را در آخور بندد و او را پروار کند، زبردست ماهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باره بند
تصویر باره بند
((رِ بَ))
طویله، اصطبل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پنچه بند
تصویر پنچه بند
((~. بَ))
پیشانی بند، عصابه
فرهنگ فارسی معین
از روستاهای چهاردانگه ی شهریاری بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی در شمال غرب بهشهر در چهارقلعه ی عبدالملکی
فرهنگ گویش مازندرانی
نام روستایی در حوزه خانقاه پی سوادکوه، نام مرتعی در حوزه
فرهنگ گویش مازندرانی